قوله تعالى: «جنات عدْن» نصب بدل من قوله الجنة، و قیل هو نصب على المدح، و عدن فى معنى اقامة، یقال عدن بالمکان، اذا اقام به. جنات بجمع گفت از بهر آن که هر مومنى را جدا گانه بهشتى خواهد بود، و گفتهاند هر مومنى را چهار بهشت است چنان که در سورة الرحمن آن را بیان کرد و گفت: «و لمنْ خاف مقام ربه جنتان» پس از آن گفت: «و منْ دونهما جنتان»، و پیغامبر (ص) آن را بیان کرده و گفته: «جنتان من ذهب آنیتهما و ما فیها، و جنتان من فضة آنیتها و ما فیها. و ما بین القوم و بین ان ینظروا الى ربهم الا رداء الکبریاء على وجهه فى جنة عدن».
و قیل العدن بطنان الجنة و ذلک وسطها و سائر الجنان محدقة بها، و فیها عین التسنیم، ینزلها الصدیقون و الشهداء و و الصالحون. مجاهد گفت: از ابن عباس پرسیدم که بهشت خداوند کجاست؟ گفت.
فوق سبع سماوات. بالاى هفت آسمان. عبد الله مسعود گفت: امروز بالاى هفت آسمان است اما فردا در قیامت آنجا بود که الله تعالى خواهد. «التی وعد الرحْمن عباده بالْغیْب» اى بالمغیب عنهم و لم یروها، اى هم فى الدنیا و الموعود فى حال غیبة عنهم، یعنى در دنیااند بهشت را نادیده و از الله تعالى وعده یافته که بآن رسند، «إنه کان وعْده مأْتیا» یوتى ما وعده لا محالة، بندگان بآنچه الله تعالى وعده داد رسیدنىاند، و روا باشد که مفعول بمعنى فاعل باشد اى وعده آت لا محالة. آنچه الله تعالى وعده داد آمدنى است لا محالة.
«لا یسْمعون فیها لغْوا» اى قبیحا من القول. اللغو ما یلقى من الکلام و یوثم فیه. لغو سخن نابکار است و سخن فحش که مردم بآن گناهکار شوند، و گفتهاند که لغو آن است که آن را معنى نباشد و از شنیدن آن هیچ فایده نبود، رب العالمین میگوید در بهشت این چنین سخنهاى بیهوده بىفایده نگویند و نشنوند. «إلا سلاما».
این استثنا منقطع است تقدیره لکن یسمعون قولا حسنا یسلمون منه. هر چه گویند و شنوند در بهشت از عیب و طعن رسته، و شنونده از گناه و ملامت ایمن و گفتهاند «إلا سلاما» سلام است که بهشتیان بر یکدیگر میکنند و نیز فریشتگان بر ایشان سلام میکنند چنان که گفت: «و الْملائکة یدْخلون علیْهمْ منْ کل باب سلام علیْکمْ» و گفتهاند سلام ملک است جل جلاله بر بنده که میگوید: «سلام قوْلا منْ رب رحیم». «و لهمْ رزْقهمْ فیها بکْرة و عشیا» اى فى الاوقات التى لو کانت ایاما و لیالى معتادة، لکان ذلک بکرة و عشیا، کقوله تعالى: «خلق السماوات و الْأرْض فی ستة أیام» و لم یکن هناک ایام و لا زمان، لکن بمعنى انه خلقها فى مدة لو کانت مدة وقت و زمان لکان ذلک ستة ایام. و قیل لیس فى الجنة لیل، هم فى نور ابدا و انما یعرفون مقدار اللیل بارخاء الحجب و مقدار النهار برفع الحجب. و قیل تخدمهم باللیل الجوارى و بالنهار الغلمان، فذاک آیة اللیل و النهار.
در بهشت شب نیست همه نورست و روشنایى. گهى پردهها فرو گذارند، بجاى آرند که شبست، گهى پردهها بردارند، دانند که روزست. و گفتهاند چون کنیزکان ایشان را خدمت کنند و بر سر ایشان پیرایهاى شراب گردانند آن را شب شمرند، و چون غلمان و ولدان ایشان را خدمت کنند آن را روز شمردند. و چون معلوم گشت که در بهشت شب نیست پس بامداد و شبانگاه را معنى آنست که ایشان را طعام و شراب دهند بدو وقت، بر مقدار بامداد و شامگاه، چنان که عادت مردم متنعم است. و قیل معناه الدوام، و ذکر طرفى النهار و اراد به کله، کقوله: «رب الْمشْرق و الْمغْرب» و یرید به الدنیا کلها، یدل على هذا قوله: «أکلها دائم و ظلها» و بهذا المعنى قوله: «النار یعْرضون علیْها غدوا و عشیا» قوله: «تلْک الْجنة التی نورث منْ عبادنا» اى تلک الجنة التى وصفت، هى التى نعطى المتقین الذین یتقون الشرک. قرأ رویس عن یعقوب نورث بالتشدید، و هما لغتان مثل وصى و اوصى و الاختیار التخفیف، کقوله: «اورثتموها و أوْرثنا الْأرْض نتبوأ من الْجنة» و الوراثة اقوى لفظة تستعمل فى هذا الباب لا تعقب بفسخ و نقض و استرجاع. و قیل المومنون یرثونها من الکفار. فان الله تعالى خلق لکل مکلف قصرا فى الجنة فمن آمن سکن قصره و من کفر جعل قصره لمومن زیادة فى درجته و کرامته.
روى ابو هریره رضی الله عنه قال: «قال رسول الله (ص): «ما من غداة من غدوات الجنة و کل الجنة غدوات الا ترف الى ولى الله حوراء، و ان من الحور العین ادنا هن التى خلقت من خالص المسک و الزعفران»
و قال صلى الله علیه و سلم: «من یدخل الجنة ینعم لا یبوس یحیى لا یموت لا تبلى ثیابه و لا یفنى شبابه».
و قالت عائشة: «الجنة سجسج لیس فیها برد و لا حر، ترابها الزعفران» و قال الحسن: نخل الجنة جذوعها ذهب و کربها زمرد و یاقوت و سعفها حلل، تخرج الرطب امثال القلال احلى من العسل و ابیض من اللبن.
قوله: «و ما نتنزل إلا بأمْر ربک» سبب نزول این آیت آن بود که مدتى بگذشت که جبرئیل (ع) برسول خداى (ص) نیامد و وحى نیاورد، گفتهاند چهل روز بود و بروایتى پانزده روز و بروایتى دوازده روز، و کافران ظن بد بردند و گفتند: «ان محمدا و دعه ربه و قلاه» و رسول خداى (ص) از ناآمدن جبرئیل دلتنگ و رنجور گشت و بر وى دشخوار آمد. تا رب العزة جبرئیل را فرستاد و آیت آورد: «و الضحى و اللیْل إذا سجى ما ودعک ربک و ما قلى» رسول (ص) گفت: «ابطأت على حتى ساء ظنى و اشتقت الیک»
دیر آمدى اى جبرئیل و مشتاق بودم بآمدن تو. رب العالمین بجواب وى آیت فرستاد «و ما نتنزل إلا بأمْر ربک» اى قل یا جبرئیل لمحمد: «و ما نتنزل إلا بأمْر ربک» الله تعالى جبرئیل را گفت که محمد را جواب ده که ما که فریشتگانیم فرو نمىآئیم. مگر بفرمان خداى تو، آن گه توانیم آمدن که فرماید و فرستد.
و خلافست میان علما که بازماندن جبرئیل را سبب چه بود؟ مقاتل و کلبى و قتاده و ضحاک و عکرمه گفتند: قریش از رسول خداى پرسیدند قصه اصحاب الکهف و ذو القرنین و از روح. و رسول گفت: «ارجعوا غدا اخبرکم»
و لم یقل ان شاء الله، فابطأ جبرئیل و لم ینزل علیه الى اربعین یوما.
و قال مجاهد: ابطأ الملک على رسول (ص) ثم اتاه فقال لعلى ابطأت؟ قال قد فعلت قال و لم لا افعل و انتم لا تتسوکون و لا تقصون اظفار کم و لا تنقون براجمکم و لا تأخذون براجمکم، و قال: «و ما نتنزل إلا بأمْر ربک».
و قیل هذا اخبار عن اهل الجنة انهم یقولون عند دخولها: و ما نتنزل هذه الجنان الا بامر الله، قوله: «له ما بیْن أیْدینا» من امر الآخرة، «و ما خلْفنا» اى ما مضى من امر الدنیا، «و ما بیْن ذلک» من وقتنا هذا الى یوم القیامة. و قیل «و ما بیْن ذلک» اى ما بین نفختین. و قیل «له ما بیْن أیْدینا» ما سیکون، «و ما خلْفنا» ما کان، «و ما بیْن ذلک» فى الحال. و قیل «له ما بیْن أیْدینا» اى ما تقدمنا قبل ان نخلق، «و ما خلْفنا» اى ما یکون بعد فنائنا، «و ما بیْن ذلک» من وقت خلقنا الى ان نموت. «و ما کان ربک نسیا» اى ما نسیک ربک یا محمد و ان تأخر عنک الوحى.
و عن ابى الدرداء قال: قال رسول (ص): «ما احل الله فى کتابه فهو حلال، و ما حرم فهو حرام و ما سکت عنه فهو عافیة، فاقبلوا من الله عافیته فان الله لم یکن لینسى شیئا، ثم تلا هذه الایة: «و ما کان ربک نسیا».
قوله: «رب السماوات و الْأرْض و ما بیْنهما» اى خالقها و مالکها «فاعْبدْه» اى وحده.
«و اصْطبرْ لعبادته» حتى یأتیک الموت کقوله: «و اعْبدْ ربک حتى یأْتیک الْیقین» و یقال، «و اصْطبرْ لعبادته» دلیل على ان العبادة ثقیلة مملولة و المومن مأمور بالصبر علیها لان الصبر لا یکون الا مقرونا بالکراهة و الصعوبة.
قوله: «هلْ تعْلم له سمیا» اى مثلا و قیل احدا یسمى الله، و قیل احد یسمى الرحمن فانهما اسمان ممتنعان على الخلیقة، و قیل معناه هل تعلم احدا یستحق ان یوصف بصفات الله عز و جل، فیقال له خالق و قادر و عالم بما کان و ما یکون فذلک لا یکون الا من صفة الله عز و جل.
قوله: «و یقول الْإنْسان أ إذا ما مت» قراءت عامه أ اذا بهمزتین است بر استفهام، مگر قراءت ابن عامر که وى اذا خواند بیک همزه بر لفظ خبر ما مت، ما صله است و اصل سخن اذا مت است. «لسوْف» این لام، لام مجازاة است و معارضه نه لام تأکید، و انسان درین آیة ابى بن خلف الجمحى است که بعث را منکر بود و این سخن بر سبیل استهزاء و تکذیب گفت. استخوان ریزیده پارهاى بر دست نهاد و ریزه ریزه میکرد و مىگفت: یزعم لکم محمدا انا نبعث بعد ما نموت. محمد (ص) مىگوید که پس از آنکه بمیریم ما را زنده خواهند کرد، همانست که جاى دیگر گفت: «منْ یحْی الْعظام و هی رمیم» رب العزة او را جواب داد و بر وى حجت آورد که: «أ و لا یذْکر الْإنْسان» مخفف بر قراءت مدنى و شامى و عاصم. میگوید یاد نمىدارد مردم «أنا خلقْناه منْ قبْل». بر قراءت باقى «أ و لا یذکر الانسان» بتشدید، اصله یتذکر، فاندرج التاء فى الذال. میگوید نیندیشد و در یاد نیاورد ابى خلف که ما او را نخست بیافریدیم و خود هیچیز نبود، آن کس که بر نشأت اولى قادر بود بر نشأت اخرى هم قادر باشد، همانست که گفت: «و هو الذی یبْدوا الْخلْق ثم یعیده و هو أهْون علیْه» جاى دیگر گفت: «قلْ یحْییها الذی أنْشأها أول مرة».
قوله: «و لمْ یک شیْئا» دلیل على ان المعدوم لیس بشیء فى حال عدمه. آن گه رب العزة سوگند یاد کرد که بر انگیزم این کافران را روز قیامت ناچار با شیاطین، که همسر و همراه ایشانند، هر کافرى با شیطان خود در یک سلسله بسته و حاضر کرده، اینست که الله تعالى گفت.
«فو ربک لنحْشرنهمْ» اى لنجمعنهم فى المعاد و الشیاطین. این واو بمعنى مع است اى لنحشرنهم مع الشیاطین، و هم قرناوهم الذین اضلوهم. «ثم لنحْضرنهمْ حوْل جهنم جثیا» اى حبسوا حولها فأحدقوا بها جثیا على رکبهم حتى یدفعوا فیها الاول فالاول.
آن کافران را همه گردن بسته و بزانوها در نشسته گرد دوزخ در نشانند، همه بهم آرند، و آن گه الاول فالاول بدوزخ مىاندازند. «جثیا» اى جاثیة على رکبهم. و قیل جماعات جماعات جمع جثوة.
قوله. «ثم لننْزعن منْ کل شیعة» اى جماعة متعاونة على الشرک و المعصیة.
«أیهمْ أشد» ابتداء و خبر على الرحمن «عتیا» اى عتوا و تجبرا فى الکفر و غلوا، و المعنى نبدأ فى التعذیب بالاعتى فالاعتى و الاکبر فالاکبر جرما بروساء الضلالة اولا، ثم باتباعهم و اشیاعهم.
«ثم لنحْن أعْلم» ثم هاهنا لیست مما توجب تعقیبا، هذا کقولک فلان فاجر مارد ثم هو مع هذا من غیر رشدة یقول تعالى: «ثم لنحْن أعْلم» ان الذین هم اشد عتیا، «همْ أوْلى بها صلیا» اى دخولا و لزوما. یقال صلى یصلى صلیا مثل لقى یلقى لقیا، و صلیا نصب على التمییز.
روى ابو سعید الخدرى قال: قال رسول الله (ص): «یخرج من النار عنق اشد سوادا من القار فیقول انى وکلت بثلاثة نفر: بکل جبار عنید. و من دعا مع الله الها آخر.
و من قتل نفسا بغیر نفس. قال فتنطبق علیهم النار بمقدار خمس مائة سنة».
قوله تعالى: «و إنْ منْکمْ إلا واردها» اى ما منکم احد الا وارد جهنم، «على ربک» کان ورود کم النار، «على ربک حتْما مقْضیا» حتم ذلک و قضى قضاء لا محیص عنه. در معنى ورود اهل علم مختلفند قومى گفتند دخولست، قومى گفتند اشرافست و مرور بىدخول یعنى که فرا سر آن رسند و بگذرند و در آنجا نشوند. و منشأ خلاف آنست که وعیدیه معتزله گویند: من دخل النار من الموحدین لا یخرج منها ابدا. گفتند موحد که در آتش شود هرگز بیرون نیاید، و مرجیان گویند: لا یدخلها مومن. مومن خود در آتش نشود. و اهل سنت گویند جایز است که مومنان در آتش شوند و ایشان را بمعصیت که کردهاند عقوبت کنند، آن گه از آتش بیرون آرند، و بقول اهل سنت ورود، دخول است و حجت ایشان از قران قوله تعالى: «یقْدم قوْمه یوْم الْقیامة فأوْردهم النار و بئْس الْورْد الْموْرود» و قال تعالى: «إنکمْ و ما تعْبدون منْ دون الله حصب جهنم أنْتمْ لها واردون لوْ کان هولاء آلهة ما وردوها» خلاف نیست که فرعون و بتان و بت پرستان که اندر این آیات از ایشان خبر میدهد در دوزخ شوند نه آنجا بگذرند، که اگر بگذشتندى در بهشت شدندى که بعد از دنیا جز دوزخ و بهشت سراى دیگر نیست، و شک نیست که ایشان هرگز به بهشت نشوند و جز دوزخ جاى ایشان نیست و معنى ورود جز دخول نیست.
و دلیل برین قول سیاق آیتست که گفت: «ثم ننجی الذین اتقوْا» و نجات بعد از دخول باشد، نخست در میان کار شوند آن گه بیرون آمدن را نجات گویند، چنان که گفت: «و نجیْناه من الْغم و کذلک ننْجی الْموْمنین» و خبر درست است از پیغمبر (ص) که گفت: «الورود الدخول لا یبقى بر و لا فاجر الا دخلها فتکون على المومنین بردا و سلاما کما کانت على ابراهیم حتى ان للنار او لجهنم ضجیجا من بردها».
«ثم ننجی الذین اتقوْا و نذر الظالمین فیها جثیا»
عن ابن مسعود قال: قال النبى (ص): «یرد الناس النار و یصدون عنها باعمالهم، فاولهم کلمع البرق ثم کالریح ثم کخضر الغرس ثم کشد الرجل ثم کمشیه».
و عن انس قال: قال النبی (ص): «یخرج من النار من قال: «لا إله إلا الله» و کان فى قلبه من الخیر ما یزن شعیرة، ثم یخرج من النار من قال «لا إله إلا الله» و کان فى قلبه من الخیر ما یزن برة، ثم یخرج من النار من قال: «لا إله إلا الله» و کان فى قلبه من الخیر ما یزن ذرة».
و عن ابى هریرة قال: قال رسول الله (ص): «ما من مسلم یموت له ثلاثة من الولد الا لم یلج النار الا تحلة القسم، ثم قرأ و إنْ منْکمْ إلا واردها»
و روى عن عمرو بن دینار قال: «تمارى ابن عباس و نافع بن الازرق، فقال نافع لیس الورود الدخول، فقال ابن عباس: هو الدخول، أ رأیت قول الله تعالى؟
«إنکمْ و ما تعْبدون منْ دون الله حصب جهنم أنْتمْ لها واردون» ادخلوا ام لا؟ و قوله: «و بئْس الْورْد الْموْرود» ادخل هولاء ام لا؟ اما و الله انا و انت سنردها و انا ارجو ان یخرجنى الله منها و لا یخرجک منها لتکذیبک».
و روى ان النبی (ص) سئل عن معنى هذه الایة و عن کیفیت الورود فقال: «ان الله تعالى یجعل النار کالسمن الجامد و یجمع علیها خلق الاولین و الآخرین ثم ینادى المنادى ان خذى اصحابک و درى اصحابى فو الذى نفس محمد بیده لهى اعرف باصحابها من الوالدة بولدها».
و حکى عن ابى جعفر النحاس قال: «إلا واردها» یعود الى یوم القیامة. و قال مجاهد: هو الحمى و الامراض تأخذ المومن «ثم ننجی الذین اتقوْا» الشرک، «و نذر الظالمین» اى المشرکین، «فیها جثیا»، اى بارکین على رکبهم صاغرین.
و قیل «ننجی الذین اتقوْا» فى مسیرهم على الصراط من الوقوع فیها و التأذى بحرها، و من دخل الصراط فقد دخل النار قال ابن عباس: الورود على الصراط و الصراط على جهنم. و قال الحسین بن الفضل: تفکرت فى کون الصراط على النار و کیفیته سنین، فلم یتصور ذلک الى ان وقع لى ذات یوم ان الصراط فى النار شبه الارجوحة فى الدار».
«و نذر الظالمین فیها» اى نترک الکفار فى النار، «جثیا» جمیعا. و قال ابن زید الجثى شر الجلوس.
قوله. «إذا تتْلى علیْهمْ آیاتنا» اى اذا قرئت على هولاء الکفار آیات القرآن بینات واضحات الدلائل و فیها ذکر المومنین و ان الله ولیهم و ناصرهم، «قال الذین کفروا» یعنى النضر بن الحارث و اصحابه، للذین آمنوا» اى لفقراء لصحابة «أی الْفریقیْن» یعنى المومنین و الکافرین. «خیْر مقاما» منزلا و حالا «و أحْسن ندیا» ازین مجلسا و مکانا.
مشرکان قریش اصحاب مال و زینت دنیا و عیش فراخ و جاى خوش تنعم و ناز بودند و درویشان صحابه اصحاب فقر و فاقت و خشونت بودند و بآن مال و زینت خود را بر درویشان صحابه فضل دیدند و افتخار آوردند. پس معنى آیت آنست که چون ما آیات قرآن فرو فرستیم، که در آن ذکر مومنان بود و نواختن ایشان و در آن دلایل و عبر بود ایشان در آن تدبر و تفکر نکنند بلکه از آن افتخار و مکاثرت بمال و ثروت کردند و گویند بنگرید، که از ما و شما کدام گروهست که جاى و منزل وى خوشتر و مال وى بیشتر و نعمت و جاه وى تمامتر، یعنى که ما به از شمائیم و حال ما بنزدیک الله تعالى از حال شما نیکوتر. الندى و النادى المجلس الذى یجمع القوم لحادثة او مشورة و منه دار الندوة، لان المشرکین کانوا یجلسون فیها و یتشاورون فى امورهم. و قرأ مکى مقاما بضم المیم و هما لغتان فى المعنى واحد لانهما یرجعان الى اسم المکان.
پس رب العالمین ایشان را جواب داد: «و کمْ أهْلکْنا قبْلهمْ منْ قرْن همْ أحْسن أثاثا و رءْیا» اى قد اهلکنا اسلافهم و کانوا فى الدنیا اکثر نعمة و اوفر زینة فلم ینفعهم من الله و لم یقربهم من رحمته و و النجاة من عذابه. قال اهل اللغة: الاثاث متاع البیت ما یتمتع به الانسان من اداة لا غنى عنها، مشتق من اثیث و هو الکثیر و ریا بتشدید قراءت شامى است، و قالون و اسماعیل از نافع. باقى قراء رئیا خوانند بهمز و هو المنظر، مشتق من رأیت اى ما یرى فى صورة الانسان و لباسه. و قیل هو من قولک رویت اى منظره مرتو من النعمة اى ان علیه نضارة. و انتصاب اثاثا و رئیا على التفسیر.
قوله: «قلْ منْ کان فی الضلالة فلْیمْددْ». الصیغة، صیغة الامر و المعنى الخبر، اى من کان فى الشرک و الجهالة مده الله فى کفره و متعه بطول عمره لیزداد طغیانا و ضلالا، یعنى جعل الله جزاء ضلالته ان یترکه و یمده فیها. کقوله: «منْ یضْلل الله فلا هادی له و یذرهمْ فی طغْیانهمْ یعْمهون». و قیل معناه من کان فى الضلالة زاده الله ضلالا. و قیل معناه فلیعش ما شاء فان مصیره الى النار.
قوله: «حتى إذا رأوْا ما یوعدون» اى الى ان یأتیهم ما یوعدون من الجزاء على کفرهم، ثم فصل فقال: «إما الْعذاب و إما الساعة» فهما منصوبان على البدل من «ما یوعدون» و المعنى حتى اذا رأوا العذاب او رأوا الساعة، فالعذاب ما وعدوا به من نصر المومنین علیهم بانهم یعذبونهم قتلا و اسرا. و الساعة یعنى القیامة و ما وعدوا فیها من الخلود فى النار. معنى آیت آنست که هر که در ضلالت و کفرست رب العزة بجزاء کفر وى او را روزگار دراز فرا گذارد تا طغیان و ضلالت وى مىافزاید، آن گه یا در دنیا عذاب قتل و سبى بوى رسد یا در قیامت بدوزخ شود جاوید. «فسیعْلمون منْ هو شر مکانا» جواب آنست که گفتند: «خیْر مقاما». «و أضْعف جنْدا» جواب آنست که گفتند: «و أحْسن ندیا».
قوله تعالى: «و یزید الله الذین اهْتدوْا» بالمنسوخ، «هدى» بالناسخ، و قیل یجعل جزاهم ان یزیدهم فى یقینهم هدى کما أضل الفاسق بفسقه.
«و الْباقیات الصالحات» قیل الصلوات الخمس، و قیل اداء الفرائض، و قیل «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» هى الباقیات الصالحات لان ثوابها یبقى ابدا. «خیْر عنْد ربک ثوابا» اى خیر مما فیه الکفار من المال و حسن الحال. «و خیْر مردا» عاقبة و مرجعا.
«أ فرأیْت الذی کفر بآیاتنا» این کافر العاص بن وائل السهمى است. مردى بود زندیق منکر بعث از جمله مستهزءان. خباب را برو دینى بود بتقاضا شد جواب وى داد باستهزا که: نه شما مىگوئید که در بهشت زر و سیم و حریرست؟ خباب گفت: بلى ما مىگوئیم و در کتاب خداست. عاص گفت باستهزا اکنون صبر کن تا ببهشت رسیم که الله تعالى مرا آنجا مال و فرزند دهد دین تو بگزارم، رب العالمین در شأن وى این آیت فرستاد: «أ فرأیْت الذی کفر بآیاتنا و قال لأوتین یعنى فى الجنة، «مالا و ولدا» جاى دیگر گفت: «و لئنْ رددْت إلى ربی لأجدن خیْرا منْها منْقلبا» «و لئنْ رجعْت إلى ربی إن لی عنْده للْحسْنى» قرأ حمزه و الکسائى، و ولدا بالضم و الاسکان و قرأ الآخرون. و ولدا بفتح الواو و اللام و هما لغتان مثل العرب و العرب، و العجم و العجم، و منهم من یحعل الولد بالضم جمعا و الولد بالفتح واحدا، مثل اسد و اسد، و قیل الولد بالفتح الابن و الابنة و بالضم الاهل و الولد.
قوله: «أطلع الْغیْب» یعنى انظر فى اللوح المحفوظ. و قیل اعلم علم الغیب حتى یعلم فى الجنة هو، ام لا، «أم اتخذ عنْد الرحْمن عهْدا» یعنى ام قال: «لا آله الا الله» و قدم عملا صالحا. و قیل اعهد الله الیه ان یدخله الجنة.
روى ابن عباس قال: «قال رسول الله (ص): «من ادخل على مومن سرورا فقد سرنى، و من سرنى فقد اتخذ عند الله عهدا فلا تمسه النار، «إن الله لا یخْلف الْمیعاد».
و عن الاسود بن یزید قال: قال عبد الله: یقول الله عز و جل یوم القیامة من کان له عندى عهد فلیقم، فقالوا یا ابا عبد الرحمن فعلمنا قال: قولوا: «اللهم فاطر السماوات و الْأرْض، عالم الْغیْب و الشهادة، انى اعهد الیک فى هذه الحیاة الدنیا بانى اشهد انک لا اله الا انت وحدک لا شریک لک و ان محمدا عبدک و رسولک و انک ان تکلنى الى نفسى تقربنى من الشر و تباعدنى من الخیر، و انى لا اثق الا برحمتک، فاجعل لى عندک عهدا تودیه الى یوم القیامة انک لا تخلف المیعاد».
«کلا» رد لقول العاص، اى لیس الامر کما یقول، «سنکْتب ما یقول» اى سنحفظ علیه «ما یقول» فنجازیه به فى الآخرة. «و نمد له من الْعذاب مدا» اى نزید له من العذاب زیادة لا انقطاع لها، اى نزیده عذابا فوق العذاب، «و نرثه ما یقول» یعنى نسلبه ما یفتخر به من المال و النعمة، و نعطیه غیره من المومنین، «و یأْتینا» اى فى الآخرة، «فرْدا» لا یصحبه شیء من امواله و لا ینفعه احد من اولاده، و قیل التقدیر «نرثه ما یقول» انه فى الدنیا یملکه و یعطى فى الآخرة مثله و ذلک انه قال لخباب، لئن کان ما تقول حقا فانى فى الآخرة افضل نصیبا.
«و اتخذوا منْ دون الله آلهة لیکونوا لهمْ عزا» اى عبد الکفار الاصنام و الشیاطین و الملائکة و عیسى، لیتعززوا فى الدنیا. و یصیروا الى العز الدائم فى العقبى، و قیل لیکونوا لهم عدة فى القیامة و شفعاء لهم کقوله: «هولاء شفعاونا عنْد الله»، و قوله: «ما نعْبدهمْ إلا لیقربونا إلى الله زلْفى». کافران پرستیدهها که پرستیدند فرود از الله تعالى بآن پرستیدند تا ایشان را از آن عز باشد و جاه و انبوهى در دنیا و بقیامت یارایشان باشند در دفع عذاب خدا از ایشان و شفیع ایشان. رب العالمین گفت: «کلا» نه چنان است که ایشان مىپندارند که ایشان نه عزند و نه یار و نه شفیع، نه در دنیا بکار آیند نه در عقبى.
«سیکْفرون بعبادتهمْ» فردا در قیامت همه از یکدیگر بیزار شوند و بیکدیگر کافر، هم عابد از معبود و هم معبود از عابد، و در قرآن از این نمط فراوانست «و قال شرکاوهمْ ما کنْتمْ إیانا تعْبدون»
«قالوا سبْحانک ما کان ینْبغی لنا أنْ نتخذ منْ دونک منْ أوْلیاء» «إذْ تبرأ الذین اتبعوا من الذین اتبعوا» «ثم یوْم الْقیامة یکْفر بعْضکمْ ببعْض» «و یوْم الْقیامة یکْفرون بشرْککمْ».
قوله: «و یکونون علیْهمْ ضدا» اى اعوانا علیهم و اعداء ارادوا ان یکونوا لهم شفعاء فیصیرون لهم خصماء. الضد یقع على الواحد و الجمع. فرداى قیامت رب العزة بتان را با کافران حشر کند و ایشان را عقل و نطق دهد تا در دوزخ عابدان خود را خصمى کنند و گویند: ربنا عذب هولاء الذین عبدونا من دونک. و قیل «یکونون علیْهمْ ضدا» اى قرناء فى النار على هیئة یعذبون بها، کما قال تعالى فى مانعى الزکاة: «یوْم یحْمى علیْها فی نار جهنم فتکْوى بها جباههمْ و جنوبهمْ و ظهورهمْ».
قوله: «أ لمْ تر» یا محمد: «أنا أرْسلْنا الشیاطین على الْکافرین»، اى سلطناهم علیهم بالاغواء و ذلک قوله: «و اسْتفْززْ من اسْتطعْت منْهمْ» الایه... و قیل قیضنا لهم الشیاطین مجازاة على کفرهم کقوله: «و قیضْنا لهمْ قرناء نقیضْ له شیْطانا فهو له قرین» و قیل «ارسلنا الشیاطین علیهم» اى خلینا الشیاطین و ایاهم فلم نعصمهم. قوله: «توزهمْ أزا» اى تزعجهم ازعاجا حتى یرکبوا المعاصى. و الاز و الهز واحد و هو التحریک و الازیز الغلیان، و منه الخبر
کان النبى (ص) یصلى و لجوفه ازیز کازیز المرجل من البکاء.
و معنى الایة مکنا الشیاطین من دعاء الکفار بالوساوس الى الکفر و الشرک و تزین المعاصى بالتمویهات.
«فلا تعْجلْ علیْهمْ» این درشان قومى است که استهزامى کردند بمومنان و بقرآن و رسول خداى از آن ضجر میشد میخواست که ایشان را بزودى عذاب رسد و هلاک شوند.
رب العالمین گفت: «فلا تعْجلْ علیْهمْ» العقوبة لهم، «إنما نعد لهمْ» الایام و السنین حتى تنقضى آجالهم فینقلوا الى النار، و قیل نعد اعمالهم نحصى انفاسهم و نمهلهم، لیزدادوا اثما، فنجازیهم على جمیع ذلک.
حکى ان المأمون کان یقرأ سورة مریم و عنده العلماء فلما انتهى الى هذه الایة التفت الى محمد بن السماک مشیرا الیه بان یعظه فقال: اذا کانت الانفاس بالعدد و لم یکن لها مدد فما اسرع ما ینفد.
قوله: «یوْم نحْشر الْمتقین إلى الرحْمن وفْدا» راکبین على النوق، و قیل على نجایب. و الوفد مصدر، وفد وفدا و وفودا و وفادة اذا زار الملوک و الاشراف. و قیل جمع وافد کصاحب و صحب.
«و نسوق الْمجْرمین» کما تساق البهائم، «إلى جهنم» قال سبحانه فى مقابلة الحشر، السوق لما فى ذلک من الکرامة و فى هذا من الاهانة، اى یساقون بعنف الى ذل، کما تساق الإبل العطاش الى الماء. «ورْدا» اى مشاة افرادا عطاشا، لان الوارد یرد لازالة العطش. قال اهل اللغة وردا مصدر، و التقدیر ذوى ورد، و قیل وردا بمعنى واردین.
و قیل الورد النصیب، اى یکونون وردا لها، اى نصیبا و حظا، اى هم نصیب جهنم، و المومنون نصیب الجنة. قال الربیع بن انس: اما المتقون فیفدون الى ربهم فیکرمون و یعطون و یحیون و یشفعون. و المجرمین یساقون رجالا عطاشا قد تقطعت اعناقهم من العطش.
روى ان على بن ابى طالب (ع) قال: لما نزلت هذه الایة، قلت یا رسول الله انى رأیت الملوک و وفودهم، فلم ار وفدا الا رکبانا فما وفد الله؟ فقال رسول الله یا على اذا حان المنصرف من بین یدى الله تعالى تلقت الملائکة المومنین بنوق بیض، رحالها و ازمتها الذهب، على کل مرکب حلة لا تساویها الدنیا، فیلبس کل مومن حلة، ثم یستوون على مراکبهم فتهوى بهم النوق حتى تنتهى بهم الى الجنة، فتتلقاهم الملائکة «سلام علیْکمْ طبْتمْ فادْخلوها خالدین».
روى ان النبى (ص) قال: «یا على و الذى نفسى بیده، انهم اذا خرجوا من قبورهم، استقبلوا بنوق علیها رحال الذهب، شراک نعالهم نور یتلألأ، فیسیرون علیها، فینطلقون حتى ینتهوا الى باب الجنة».
و عن ابى مرزوق فى قوله: «یوْم نحْشر الْمتقین إلى الرحْمن وفْدا» قال: یستقبل المومن عند خروجه من قبره احسن صورة وجها و اطیبها ریحا، فیقول، من انت؟ فیقول، أما تعرفنى؟ فیقول، لا، الا ان الله طیب ریحک و حسن وجهک، فیقول انا عملک الصالح، هکذا کنت فى الدنیا حسن العمل طیبه، طالما رکبتک فى الدنیا فهلم فارکبنى، فیرکبه، فذلک قوله: «یوْم نحْشر الْمتقین إلى الرحْمن وفْدا».
قوله تعالى: «لا یمْلکون الشفاعة» اى لا یملک الشفاعة، «إلا من اتخذ عنْد الرحْمن عهْدا»، العهد هاهنا توحید الله عز و جل و الایمان به معنى آن است که شفاعت نتواند کرد در حق هیچکس الا مومن موحد. یعنى که مومن موحدهم خود شفاعت کند از بهر دیگران و هم براى وى شفاعت کنند بالله تعالى، و روا باشد که «لا یمْلکون» ضمیر مجرمان نهند، اى لا یملک المجرمون الشفاعة، یعنى لا یشفعون لا حد و لا یشفع لهم احد، کما یشفع المومنون بعضهم لبعض، «إلا من اتخذ» باین قول استثناء منقطع است، اى لکن من اتخذ عنْد الرحْمن عهْدا، انه یملک الشفاعة.
سمیت شفاعة شفاعة، لان الشفیع یأتى فردا و ینصرف شفعا. پارسى شفاعت جفت شدن است، و منه الشفعه فى الرباع. قال ابن عباس: لا یشفع الا من شهد ان لا اله الا الله، و تبرا من الحول و القوة، لا یرجو الا الله عز و جل.
روى ابن مسعود قال: سمعت النبی (ص) یقول لاصحابه ذات یوم: أ یعجز احدکم ان یتخذ کل صباح و مساء عند الله عهدا؟ قالوا: و کیف ذلک یا رسول الله؟ قال: یقول کل صباح و مساء: «اللهم فاطر السماوات و الْأرْض عالم الْغیْب و الشهادة انى اعهد الیک فى هذه الحیاة الدنیا بانى اشهد انک لا آله الا انت، وحدک لا شریک لک و ان محمدا عبدک و رسولک و انک ان تکلنى الى نفسى تقربنى من الشر، و تباعدنى من الخیر، و انى لا اثق الا برحمتک فاجعل لى عندک عهدا توفینه یوم القیامة انک لا نخلف المیعاد». فاذا قال ذلک طبع علیه طابع، و وضع تحت العرش، فاذا کان یوم القیامة نادى مناد: این الذین لهم عند الله عهد؟ فیدخلون الجنة.
عن کعب بن عجزة عن النبی (ص) قال: قال الله تعالى: «من صلى صلاة لوقتها و لم یذرها استخفافا بها، لقینى یوم القیامة و له عندى عهد ان ادخله الجنة، و من لم یصلها لوقتها و ترکها استخفافا بها، لقینى یوم القیامة و لیس له عندى عهد، ان شئت عذبته و ان شئت غفرت له».
قوله: «و قالوا اتخذ الرحْمن ولدا» یعنى النصارى و قبائل من العرب کانوا یزعمون ان الملائکة بنات الله لذلک سترهم عن العیون.
«لقدْ جئْتمْ شیْئا» اى قل لهم یا محمد لقد جئتم شیئا «إدا» آتیتم امرا منکرا و قلتم قولا عظیما، اى کفرا عظیما. و الاد الداهیة، و هى الامر الشدید، یقال: اد الامر یئد اذا عظم.
قوله تعالى: «تکاد السماوات» قرأ نافع و الکسائى، یکاد بالیاء لتقدم الفعل، و الباقون بالتاء لتأنیث السماوات «یتفطرْن» بالتاء، حجازى و الکسائى و حفص و هو من التفطر، یقال: فطرته فتفطر، مثل صدعته فتصدع. و قرأ الباقون ینفطرن بالنون، من الانفطار و معناهما واحد. «و تنْشق الْأرْض» یعنى تنصدع، «و تخر الْجبال هدا» اى تسقط الجبال کسرا. و قیل انهداما بشدة، و الهدة صوت الصاعقة.
«أنْ دعوْا» اى لان دعوا، «للرحْمن ولدا». قال ابن عباس: فزعت السماوات و الارض و الجبال و جمیع الخلائق الا الثقلین و کادت ان تزول، و غضبت الملائکة و استعرت جهنم حین قالوا الله سبحانه ولد. و عن عون بن عبد الله قال: ان الجبل لینادى الجبل باسمه، یا فلان هل مر بک الیوم ذاکر لله؟ فیقول، نعم، فیستر به.
ثم قال عون: هى للخیر اسمع أ فیسمعن الزور و الباطل و لا یسمعن غیره؟ ثم قرأ هذه الایة.
و روى ابو موسى قال: قال رسول الله (ص): ما احد اصبر على اذى یسمعه من الله، انهم یدعون له ولدا و انه یعافیهم و یرزقهم، ثم نزه نفسه عز و جل عن الولد، فقال: «و ما ینْبغی للرحْمن أنْ یتخذ ولدا» اى لا یفعل ذلک و لا یحتاج الیه و لا یوصف به لانه لا یلیق به الولد اذ لا مجانسة بینه و بین احد، لانه غنی غیر محتاج الى معونة الاولاد و الانس معهم و التزین بهم.
قوله: «إنْ کل منْ فی السماوات و الْأرْض» اى ما کل من فى السماوات و الارض من الملائکة و الانس. ممن اتخذوه الها و ممن سموه ولدا کعیسى و عزیر و غیرهما، «إلا آتی الرحْمن عبْدا» اى الا و هو یأتى الله سبحانه یوم القیامة مقرا له بالعبودیة، و انما ذکر ذلک لانه کان فى الدنیا من یدعى الربوبیه لنفسه و یستکبر عن الاعتراف لله بالعبودیة، فاذا کان یوم القیامة استووا کلهم فى الإقرار لله بالعبودیة و تبروا الیه من کل کفر و شرک. قوله: «آتی» اسم فاعل من اتى و هو للاستقبال، و التقدیر یأتیه.
قوله: «لقدْ أحْصاهمْ» اى احصى مبلغ جمیعهم فى اللوح المحفوظ.
«و عدهمْ عدا» اى علم عددهم و انفاسهم و اقوالهم و افعالهم، حرکاتهم و سکناتهم قوله: «کلهمْ آتیه یوْم الْقیامة فرْدا» وحیدا بلا مال و لا ولد و لا ناصر و لا معین.
و قوله: «آتیه» و حد لفظه جملا على لفظ الکل.
قوله: «إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجْعل لهم الرحْمن ودا» اى یحبهم و یحببهم الى عباده المومنین من اهل السماء و الارض. قومى گفتند این محبت فردا در قیامت خواهد بود که رب العزة غل از دل مومنان بیرون کند، چنان که گفت: «و نزعْنا ما فی صدورهمْ منْ غل»، تباغض از میان ایشان برخیزد و محبت محض و دوستى خالص بماند، و گفتهاند که منادى ندا کند در عرصات قیامت که: ان الله یحب فلانا فاحبوه، فیحبه، هل القیامة.
اما بیشترین مفسران بر آنند که این محبت در دنیاست. سلمان فارسى گفت: اذا اراد الله بعبد خیرا فقه فى الدین و حببه الى الناس.
و پیغامبر (ص) گفت: چون الله تعالى بندهاى را دوست دارد، بجبرئیل خطاب کند که من فلان را دوست میدارم، شما که اهل آسمانهائید او را دوست دارید، اهل آسمانها او را دوست دارند، آن گه در زمین محبت وى در دل خلق افکند تا زمینیان او را دوست دارند، و در بغض همچنین.
براء عازب گفت که: پیغامبر (ص) على (ع) را گفت: «یا على قل اللهم اجعل لى عندک عهدا، و فى صدور المومنین ودا»، فانزل الله تعالى هذه الآیة، فما من مومن الا و هو یحب علیا.
و کان هرم بن حیان یقول: ما اقبل عبد بقلبه الى الله الا اقبل الله بقلوب المومنین الیه حتى یرزقه مودتهم و رحمتهم.
قوله: «فإنما یسرْناه بلسانک» اى سهلنا القران على لسانک و انزلناه بلغتک، «لتبشر به الْمتقین» یعنى المومنین. «و تنْذر به قوْما لدا» شدادا فى الخصومة. رجل الد شدید الخصومة. و رجال لد اذا کان من عادتهم مخاصمة الناس. و اللدد شدة الخصومة و قیل الالد الذى لا یقبل الحق و یدعى الباطل. قال الله تعالى: «و هو ألد الْخصام».
و قال النبی (ص): «ابغض الرجال الى الله، الا لد الخصم».
ثم خوف اهل مکة فقال: «و کمْ أهْلکْنا قبْلهمْ منْ قرْن» اى قبل قریش من امة کافرة. «هلْ تحس منْهمْ منْ أحد» هل ترى منهم احدا؟ «أوْ تسْمع لهمْ رکْزا» صوتا الاحساس الادراک بالحاسة الرکز الصوت الخفى، و الحرکة التى لا تفهم.
اى لما اتاهم عذابنا لم یبق منهم شخص یرى، و لا صوت یسمع. و قیل ماتوا و نسى ذکرهم.
روى ان ابا بکر الصدیق، کان یقول فى خطبته: این الوضاء الحسنة وجوههم المعجبون بشبابهم؟ این الملوک الذین ساروا بالزخرف الى الزخرف و اعطوا الغلبة فى مواطن القتال؟ این الملوک الذین ساروا بالزخرف الى الزخرف و اعطوا الغلبة فى مواطن القتال؟ این الملوک الذین اتخذوا المدائن و حصنوها بالحوائط، و اتخذوا فیها العجائب؟ این الشباب الناعمون اصبحوا فى بطون الارض؟ هل تحس منهم من احد؟ او تسمع لهم رکزا؟